مادي شدن اجنّه و شياطين در عهد سليمان نبي (ع)
مادي شدن اجنّه و شياطين در عهد سليمان نبي (ع)
الف. دلايل قرآني
1. متابعت بزرگان جامعه از تلاوت شياطين و تعليم سحر و علم نجوم به مردم، توسط شياطين
« و آنچه را که شيطان [ صفت] ها در سلطنت سليمان خوانده [و درس گرفته] بودند، پيروي کردند و سليمان (ع) کفر نورزيد؛ ليکن آن شيطان [ صفت] ها به کفر گراييدند که به مردم سحر مي آموختند و [ نيز از] آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل فرستاده شده بود[ پيروي کردند] با اينکه آن دو [ فرشته] هيچ کس را تعليم [ سحر] نمي کردند؛ مگر آنکه [ قبلاً به او] مي گفتند: ما [ وسيله] آزمايشي [ براي شما] هستيم. پس زنهار کافر نشوي و[لي ] آنها از آن دو [ فرشته] چيزهايي مي آموختند که به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايي بيافکنند؛ هر چند بدون فرمان خدا نمي توانستند به وسيله آن به احدي زيان برسانند و [ خلاصه] چيزي مي آموختند که برايشان زيان داشت و سودي بديشان نمي رسانيد و قطعاً [ يهوديان] دريافته بودند که هر کس خريدار اين [ متاع] باشد، در آخرت بهره اي ندارد. وه! که چه بد بود آنچه به جان خريدند: اگر مي دانستند.»(1)
در آيه مزبور واضح است که:
شياطين در ملک سليمان(ع)، عملي به نام « تلاوت» و عملي به نام « تعليم» انجام مي داده اند.
عده اي که همان اوتوالکتاب و بزرگان علمي در زمان سليمان(ع)بودند، به متابعت از تلاوت ها و تعليمات شياطين مشغول شدند؛ شياطين دو نوع علم را مستقيماً به مردم تعليم داده اند: علم سحر و علوم مطرح شده توسط هاروت و ماروت ( علم نجوم).
علوم مطروحه، علومي بوده که موجب آسيب هاي جدي فردي و اجتماعي شده است.
شدت متابعت از شياطين در ملک سليمان(ع) و تأثير گذاري کافرانه آنان درحدي بوده است که خداوند تعمد دارد تا سليمان(ع) را از کفر تبرئه کند، گو اينکه واضح است که همه افراد جامعه، به تبع فعل شياطين، دچار آسيب شده بودند.
گستردگي اين موضوع تا آنجاست که سليمان(ع) نيز نيازمند تبرئه خدايي است، هم از جهت کمي ( در موضوعات متعدد ) و هم از جهت کيفي ( اثر گذار در اعتقاد و ... مردم).
با توجه به آنچه گذشت، حضور و رؤيت مادي شياطين در ملک سليماني واضح است؛ زيرا سخن نه از «القاء» ، بلکه از « تلاوت» و « تعليم» توسط شياطين است و اين جز با حضور مادي ممکن نخواهد بود.
و جالب آنکه حضور مادي شياطين پس از هبوط آدم (ع) تنها در مقطع سليماني واقع شده است؛ اگر شياطين مي توانستند در هر دوره اي اين گونه فتنه گري کنند، خداوند متعال فقط در مقطع سليماني اين نوع اختيارات را برايشان مطرح نمي کرد و اين موضوع را از اختيارات عمومي آنها مي ناميد!
آيا تا به حال اين سؤال برايتان مطرح شده است که به چه دليل نمرود و فرعون پيش از ولادت ابراهيم (ع) و موسي (ع) از ولادت اين رسولان الهي با خبر بوده و کمر همت به قتل ايشان بسته بودند؟ آيا اين ماجرا جز با حمايت جبهه شيطاني و جز با القاء ، وسوسه و ... آنان و استفاده از علوم ماورايي بوده است؟ اگر چنين است، پس ولادت سليمان(ع) و تحقير و تذليل شياطين نيز موضوعي عيان براي جبهه شيطاني بوده است و قتل سليمان(ع) نيز موضوعي جدي براي ايشان! و عدم تعليم سحر به مردم در زمان داوود (ع) و پيش از آن، جهت قتل داوود (ع) و سليمان(ع)، خود دليلي بر مادي نبودن شياطين جهت تحقق آرزويشان پيش از مقطع مادي شدنشان در زمان سليمان(ع) است.
2. آيات تسخير اجنه و شياطين
در ايات سوره انبياء خداوند از غوّاصي و برخي افعال ديگر توسط شياطين براي سليمان(ع) سخن مي گويد.
در آيات سوره سبأ، خداوند از ساختن عمارات و ابزارهاي متعدد توسط اجنه سخن مي گويد و از عذابي که بر نافرمانيشان واقع کرده است.
« فسخرنان له الريح تجري بامره رخاء حيث اصاب* و الشياطين کل بناء و غواص* و آخرين مقرنين في الاصفاد؛(2) پس باد را در اختيار او قرار داديم که هر جا تصميم مي گرفت، به فرمان او نرم و روان مي شد؛ و شيطان ها را [ از ] بنا و غواص؛ تا [ وحشيان] ديگر را که جفت جفت با زنجيرها به هم بسته بودند، [ تحت فرمانش در آورديم].»
با تأمل در اين آيات، پرسش هايي جدي برايمان مطرح مي شود؛ از جمله آنکه چرا تنها سليمان(ع) اين موجودات را تسخير مي کند؟ مگر پيامبران قبلي قدرت تسخير نداشته اند؟ و اگر چنين بوده است، پس چرا خداوند اين ماجرا را تنها به سليمان(ع) نسبت مي دهد؟ آيا ذوالقرنين که يأجوج و مأجوج را مهار مي کند، بقيه اجنه را نمي تواند به بند کشد؟ و اگر مها رکرده است، چرا خداوند ماجرا را به اسم سليمان(ع) ثبت مي کند؟
تنها يک پاسخ نسبت به اين موضوع وجود دارد و آن اينکه اجنه هميشه وجود داشته اند؛ اما اثر گذاري معضل آفرين آنها در زمان سليمان(ع) واقع شده است، در زمان او اين اثر گذاري موجب معضلاتي عظيم شده و نياز است تا سليمان(ع) با تسخير و به کارگيري ايشان، تهديد را به فرصتي مناسب تبديل کند و البته آن چيز که اثر گذاري اجنه و شياطين را متفاوت با دوره هاي قبل و بعد سليمان (ع) مي کند، حضور مادي اجنه در زمين است و با پذيرش اين منطق، بسياري از پرسش ها پاسخ داده مي شود.
3. ساختن عمارات و ابزارهاي متعدد توسط اجنه
« و باد رابراي سليمان [ رام کرديم] که رفتن آن بامداد يک ماه و آمدنش شبانگاه يک ماه[ راه] بود و معدن مس را براي او ذوب [ و روان] گردانيديم و برخي از جن به فرمان پرودرگارشان پيش او کار مي کردند و هر کس از آنها از دستور ما سر بر مي تافت از عذاب سوزان به او مي چشانيديم؛ [ آن متخصصان] براي او هر چه مي خواست از نمازخانه ها و مجسمه ها و ظروف بزرگ مانند حوضچه ها و ديگ هاي چسبيده به زمين مي ساختند اي خاندان داوود شکرگزار باشيد و ازبندگان من اندکي سپاسگزارند.»(3)
در اين آيات، حداقل 5 موضوع در ارتباط با اجنه مطرح شده است:
1. جريان چشمه هاي مس و به کارگيري اجنه در اين راستا؛
2. ساخت محاريب ( محراب ها)؛
3. ساخت تماثيل؛
4. ساخت ظرف هايي همچون حوض؛
5. ساخت ديگ هاي ثابت و بزرگ غير قابل انتقال.
با تأمل در اين آيات، پرسش هايي جدي براي ما ايجاد مي شود از جمله آنکه آيا سليمان(ع) جامعه اي وهمي را سامان داده است که در آن بناهاي عظيم ناگهان ساخته مي شود؟ ظروف غذاي عظيم به يک باره شکل مي گيرد؟ محاريب به صورت اتفاقي بنا مي شود؟ و ... در حالي که هيچ اثري از سازندگان آن مطرح نيست؟ که اگر چنين باشد، چه موضوعي در تربيت رقم خواهد خورد؟ و آيا اين روال، جامعه را به سمت وهم بيشتر حرکت خواهد داد يا به سمت هدايت و ارتقاء و کمال؟
پاسخ آنکه: جامعه سليماني جامعه اي براي جريان تربيت الهي است:
« و اورثنا القوم الذين کانوا يستضعفون مشارق الارض و مغاربها التي بارکنا فيها و تمت کلمت ربک الحسني علي بني اسرائيل بما صبروا و دمرنا ما کان يصنع فرعون و قومه و ما کانوا يعرشون؛(4) و به آن گروهي که پيوسته تضعيف مي شدند [ بخش هاي] باختر و خاوري سرزمين [ فلسطين] را که در آن برکت قرار داده بوديم، به ميراث عطا کرديم و به پاس آنکه صبر کردند، وعده نيکوي پروردگارت به فرزندان اسرائيل تحقق يافت و آنچه را که فرعون و قومش ساخته و افراشته بودند، ويران کرديم.»
و در جريان تربيت، اين انسان، خليفه الله است و اشرف مخلوقات که دشمن آشکار بشر را به خدمت گرفته و آنان را در جهت تأمين منافع الهي به کار مي گيرد. در اين ميان، نوع سخن، چگونگي تعامل و نوع تربيت سليماني در پيچيده ترين شرايط موجود است که مي تواند ارائه گر « مُلک الهي» و نشان دهنده قوت يک « مَلِک الهي» در اداره توحيدي يک جامعه باشد.
4. رؤيت لشکر اجنه
سخن مورچه از « جنود» سليمان(ع) است و نه « جند» سليمان، مورچه از کجا مطلع است که سليمان(ع) لشکري از جنيان دارد؟ آيا جز اين است که آنان را همچون لشکر انسان ها و پرندگان، در هيبتي مادي مي بيند؟
چنان که سوره نمل آمده است:
« و براي سليمان سپاهيانش از جن و انس و پرندگان جمع آوري شدند و [ براي رژه] دسته دسته گرديدند؛ تا آنگاه که به وادي مورچگان رسيدند. مورچه اي [ به زبان خويش] گفت: اي مورچگان به خانه هايتان داخل شويد، مبادا سليمان و سپاهيانش نديده و ندانسته شما را پايمال کنند.» (5)
5. سليمان(ع) و ايجاد آزموني دشوار بين انس و جن، جهت تعيين وصي
« کسي که نزد او دانشي از کتاب [الهي] بود، گفت: من آن را پيش از آنکه چشم خود را بر هم زني برايت مي آورم. پس چون [ سليمان] آن [ تخت] را نزد خود مستقر ديد، گفت: اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد که آيا سپاسگزارم يا ناسپاسي مي کنم و هر کس سپاس گزارد، تنها به سود خويش سپاس مي گذارد و هر کس ناسپاسي کند، بي گمان پروردرگارم بي نياز و کريم است.»(6)
در اين آيات از چند موضوع سخن گفته شده است:
صحنه اي که سليمان(ع) مي خواهد به تعيين جانشين بپردازد و وصي خود را معرفي نمايد. ( به حسب روايات) سليمان، به عموم افرادي که در پيشگاهش بودند، يعني « جنوده من الجن و الانس و الطير» رو کرده و ايشان را به آزموني دشوار، جهت آشکار شدن موقعيت و توانشان فرا مي خواند.
خطاب سليمان(ع) به بزرگان قوم است: « ايها الملؤا» و از ايشان مي خواهد ميزان توان خود را در آوردن تخت بلقيس از فاصله اي طولاني ( حدود 1000 کيلومتر) مشخص کنند.
بزرگ از عفاريت طايفه جن، سرعت آوردن تخت بلقيس را به ميزان از جاي برخاستن سليمان(ع) طرح مي کند و آصف، سرعت فعل خود را به ميزان چشم برهم زدني توسط سليمان(ع).
با توجه به آنچه گذشت، مرئي بودن اجنه نزد اهل آن مجلس بزرگ کاملا عيان است؛ زيرا اولاً عرصه، عرصه زورآزمايي دو طايفه است، بي شک زورآزمايي دو طايفه اي که يکي از ايشان قابل رؤيت نيست، موضوعي مضحک و تنش آفرين است.
و ثانياً اگر اجنه تنها براي حضرت سليمان(ع) قابل رؤيت باشند، او بايد تنها ايشان را مورد خطاب قرار دهد نه آنکه بزرگان خويش در هر طايفه اي را مورد خطاب قرار دهد و ايشان هم پاسخ گويند.
6. فوت سليمان(ع) و باقي ماندن عذاب بر اجنه تا زمان اطلاع آنان از فوت وي
« پس چون مرگ را بر او مقرر داشتيم، جز جنبنده اي خاکي [ =موريانه] که عصاي او را [ به تدريج] مي خورد، [ آدميان را] از مرگ او آگاه نگردانيد. پس چون [ سليمان] فرو افتاد، براي جنيان روشن گرديد که اگر غيب مي دانستند در آن عذاب خفت آور [ باقي] نمي ماندند.»(7)
در اين آيه، سخن از فوت سليمان(ع) است و عدم اطلاع اجنه از آن و به تبع باقي ماندن در عذابي که سليمان(ع) بر ايشان واقع کرده بود.
به راستي چگونه ممکن است که عذابي تنها در مقطع سليماني بر اجنه واقع شود، با فوت او بر طرف نشود و تا زمان اطلاع اجنه از فوت سليمان(ع) ( يک سال پس از فوت) نيز اين عذاب بر اجنه باقي بماند؟ آيا مي توان اين ويژگي ها را مختص اجنه غير مرئي و مادي دانست؟ اگر چنين است، پس چرا اجنه نتوانستند تا يک سال پس از فوت سليمان(ع) از عذاب ها رهايي پيدا کنند ؟ و چرا به محض اطلاع از فوت سليمان(ع) خود را از عذاب رهاندند؟ آيا جز اين است که اين عذاب در حيطه ملک سليماني و به صورت مادي بوده است و البته بر اجنه اي که در هيئت مادي در آمده اند؟
دلايل روايي
1. روايت غليظ شدن شياطين در زمان سليمان(ع):
« کهانت در جاهليت بود، هر موقعي که فاصله اي پيدا مي شود از عصر پيامبران، کاهن شبيه حاکم و داور ميان مردم بود که در مسائل و وقايعي که نمي دانستند به او مراجعه مي کردند. او نيز جريان هايي که بعد به وجود مي آمد، به آنها اطلاع مي داد، اين اطلاع کاهن از آينده ، به چند طريق پيدا مي شد:
تيزبيني و تيز هوشي و به سبب خطور و زيرکي و آگاهي بر دلش القاء مي شد، زيرا آنچه در روي زمين به وجود مي آمد، شيطان مطلع بوده و آن را به کاهن مي رسانده و وقايع اطراف و داخل منازل را به او مي گفت.
در مورد خبرهاي آسماني، شياطين مي رفتند در جاهايي که چيزي به گوش آنها برسد، در آن زمان که از استراق سمع ممنوع نبودند و هدف سنگ هاي آسماني قرار نمي گرفتند. علت اينکه از آنها جلوگيري به عمل آمد اين بود که روي زمين از اشخاص، عملي شبيه وحي بروز نيابد و مسئله تشخيص پيامبر و نبوت، بر مردم مشکل نشود تا حجت بر مردم ثابت گردد و اشتباهي به وجود نيايد. شيطان يک کلمه از اخبار آسمان را در مورد حوادثي که براي مردم پيش مي آمد، مي شنيد، آن را حفظ مي کرد، به زمين مي آمد و بر کاهن القا مي نمود. از طرف خود کلماتي نيز به آن مي افزود، حق را با باطل مي آميحت. آنچه کاهن درست مي گفت از اطلاعاتي بود که شيطان از آسمان گرفته بود و آنچه اشتباه مي کرد از مطالبي بود که شيطان بر آن افزوده بود. از زماني كه شياطين از استراق سمع ممنوع شدند، ديگر کهانت از ميان رفت. در اين زمان شيطان ها به کاهنان وقايعي را که مردم با يک ديگر گفت و گو مي کنند و جريان هايي که نقل مي کنند، مي رسانند. گاهي نيز شياطين به يکديگر وقايعي که در جاهاي دور اتفاق افتاده از قبيل سرقت، قتل يا گمشده مي گويند، آنها نيز مثل انسان ها راستگو و دروغگو هستند.»
پرسيد: چگونه شياطين به آسمان بالا مي روند و حال آنکه ايشان مانند مردمند در خلقت و کثافت و اگر چنين نبودند، چگونه براي حضرت سليمان(ع) عمارت ها مي ساختند و کارهاي دشوار مي کردند که فرزندان آدم از آنها عاجز بودند؟ حضرت فرمود: « ايشان اجسام لطيفه اند و غذاي ايشان نسيم است، به اين دليل، بي نردبان مي توانند به آسمان بالا بروند، در حالي که جسم سنگين نمي تواند بالا برود؛ مگر با نردبان يا وسيله اي ديگر.»
گفت: اصل سحر از چيست؟ ساحر چگونه قدرت بر آن کارهايي که مي گويند، پيدا کرده است؟ فرمود: « سحر چند نوع است: يک نوع مانند علم طب است. همان طوري که پزشکان براي هر دردي دوايي دارند، ساحران نيز براي هر صحت و آرامشي، بلا و فتنه اي دارند و براي هر عافيت و سلامتي، بيماري و گرفتاري اي و براي هر چيزي حيله اي انديشيده اند. نوع ديگر، تيزهوشي و سرعت عمل و شعبده بازي و سبک بالي است. يک نوع هم استفاده از شياطيني است که با آنها ارتباط دارند. گفت: شياطين چگونه بر سحر اطلاع يافته اند؟ فرمود: از همان راهي که پزشکان به علم طب اطلاع يافته اند. برخي از اطلاعات به وسيله تجربه پيدا شده و برخي علاج و دوا است.»
پرسيد: درباره آن دو ملک به نام هاروت و ماروت که مردم مي گويند: آن دو به اشخاص سحر مي آموزند، چه مي فرماييد؟ فرمود:« آن دو وسيله اي براي آزمايش و امتحان هستند. تسبيح آنها چنين است: هر کس امروز چنين کند، چنان خواهد شد.
اگر به وسيله فلان چير معالجه کند، چنان مي شود. انواع سحر مي آموزد. هر چه مي گويند؛ اما آن دو ملک مي گويند: ما براي شما آزمايش هستيم. آنچه زيان بخش براي شماست و سودي ندارد، از ما نگيريد.»
گفت: آيا ساحر مي تواند به وسيله سحر، انسان را به صورت سگ و الاغ يا چير ديگر در آورد؟ فرمود: « او ناتوان تر از اينها و عاجزتر است از آنکه تغييري در آفرينش خدا دهد. هر کس ترکيب صورتي که خدا قرار داده تغيير دهد، شريک اوست در آفرينش. خداوند منزه است از اينکه شريکي داشته باشد.
اگر ساحر چنين قدرتي داشته باشد، بايد بتواند امراض، ناراحتي ها، سفيدمويي، فقر و گرسنگي را از خود بر طرف نمايد. بزرگترين عمل ساحر سخن چيني است که موجب جدايي دو دوست و علاقه مند به يکديگر مي شود و سبب خون ريزي و خانه خرابي و رسوايي مي گردد. سخن چين بدترين فرد روي زمين است. نزديک ترين سخن ساحران به درستي، آن چيزهايي است که به منزله طب است...»(8)
2. بناي شهري توسط اجنه در زمان سليمان(ع) در اسپانيا شعبي گفت: عبدالملک مروان مرا خواست و گفت: موسي بن نصير به من نوشته است، خبر رسيده که شهري از مس وجود دارد که آن را حضرت سليمان(ع) بنا کرده و گويند سليمان(ع) به جنيان دستور داد که آن را بنا کنند. پس جماعتي از جن اجتماع نموده، آن را بنا کردند و نوشته اند که: آن شهر از چشمه مس گداخته است که خداوند براي حضرت سليمان(ع) پديد آورد و آن قصر در بيابان اندلس ( اسپانيا) است و گويند: گنج هايي که خداوند براي حضرت سليمان(ع) به وديعت گذارده، در آن است.
عبدالملک بن مروان به موسي بن نصير نوشت که براي رفتن به آنجا خود را مهيا سازد. او نيز بدان جا شتافت و بعد از مراجعت، ماجراي آن را براي عبدالملک نگاشت. موسي بن نصير در پايان نامه نوشته بود: چون روزها سپري شد و آذوقه ما به اتمام رسيد به جانب درياچه پر درختي رهسپار گشتيم و من به طرف ديوار شهر رفتم. ديدم بر ديوار شهر مطالبي به عربي نوشته اند. ايستادم و مشغول خواندن آن شدم و دستور دادم که آن را يادداشت کنند. آن نوشته اشعار زير بود:
حاصل معني اينکه: مردمي که در اين جهان ناپايدار مي خواهند هميشه بمانند، بدانند که اگر کسي درجهان جاويد مي ماند، او سليمان بن داوود بود، که چشمه مس گداخته براي او جاري گشت و به جنيان گفت: خانه اي براي من بنا کنيد که تا روز رستاخيز سالم بماند، آنها هم کاخي ساختند که از عظمت سر به فلک مي کشيد. سليمان(ع) گنج هاي روي زمين را در آنها پنهان کرد تا روزي کشف شود، ولي بالاخره سليمان(ع) مُرد و در زير خاک پنهان شد.
اين ماجرا براي اين است که مردم بدانند زندگي دنيا فاني است و جز ذات بي زوال خداوند احديت کسي باقي نيست تا زماني که از نسل عدنان و اولاد هاشم، بهترين مولود به وجود آيد و خداوند او را با نشانه هاي مخصوص در نزد مردم جهان ممتاز گرداند. او اختياردار مردم روي زمين است و جانشينان او نيز چنين هستند. آنها پيشوايان دوازده گانه و حجت پروردگارند تا زماني که قائم آنها به فرمان خداوند قيام کند و اين هنگامي است که او را از آسمان به نام، صدا زنند.
چون عبدالملک اين نامه را خواند يا ( بنا بر روايتي) طالب بن مدرک، فرستاده موسي بن نصير ماجرا را به وي گزارش داد، عبدالملک از محمد بن شهاب زهري که در مجلس حضور داشت، پرسيد درباره اين موضوع عجيب، چه مي گويي؟
زهري گفت: چنان مي بينم و چنين پندارم که جماعتي از جن، نگهبان شهر مزبور بوده و نمي گذاشتند کسي به آنجا دست يابد! عبدالملک پرسيد: درباره کسي که او را از آسمان به نام صدا کنند، اطلاعي داري؟ گفت : يا اميرالمؤمنين! اين موضوع را نشنيده بيانگار! عبدالملک گفت: چگونه مي توانم چيزي که بزرگترين مطلب مورد احتياج من است، نشنيده انگارم؟ آنچه در اين باره مي داني با صراحت هر چه تمام تر بگو! زهري گفت: علي بن الحسين (ع) به من خبر داد که: « اين شخص مهدي (ع) از فرزندان فاطمه (س) دختر پيغمبر (ص) است». عبدالملک گفت: شما هر دو دروغ مي گوييد، اين مردي از ماست!! زهري گفت: من آن را از علي بن الحسين (ع) نقل کردم. اگر مي خواهي از وي جويا شو. مرا نبايد نکوهش کرد. اگر دروغ است، او گفته و اگر آنچه شما مي گوييد، درست باشد، دشمن نظر شما را تأييد کرده است. عبدالملک گفت: من احتياج به پرسش از اولاد ابوتراب ندارم. اي زهري! آنچه را گفتي، مخفي بدار. مبادا کسي آن را از تو بشنود. زهري گفت: مطمئن باش به کسي نخواهم گفت!(9)
3. ديگر روايات مربوط به حضور اجنه و شياطين و اثر گذاري آنان در ملک سليمان(ع)
پينوشتها:
1. سوره بقره (2)، آيه 102
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}